«زردتشت»
به نام زردتشت به دین آتش به نام ایران ، خلیجِ الماس به نام آبهای تا ابد فارس
به نام رستم کاوه و آرش
به نام پرشیا، زمینِ خورشید
به نام کورش وتختِ جمشید
به نام مخلصانِ رفته از کف
به نام نی به نامِ عود،به دَف
به یادِ عاشقانِ جان بداده
به نام می، به نام جام،به باده
به نام خون پاک بر بینه ی فین
ببار ای مرگ بر یارِ دروغین
به نام هر چه خون آریایی ست
به نام هرکه نالان از سیاهیست
به نام این قبیله در اسارت
به نام عاشقِ زنجیر، به قامت
زهی برخیز و ای قافله سالار
که نامِ دزد را نهاده اند «یار»
که دزدان درهمین قافله هستند
که مال و جانمان بر باره بستند
تمامِ هستیِ ما را ربودند
خدا را با سیاست در سجودند
که کوتاه گویمی سخن به عُشاق
و اکنون اندر این بی راهه ی داغ
به یاد خطه ی همیشه آزاد
به نام ایزدانِ رفته از یاد
به نام آنکه بر او در سجودیم
به یاد آنچه در تاریخ بودیم...
به نام زدرتشت به دین آتش
به نام رستم کاوه و آرش
به نام پرشیا، زمینِ خورشید
به نام کورش وتختِ جمشید
به نام دخترانِ پرشیا دُخت
به نام پوران ِ از گناه لخت
»آزمایشی